تـــــــــــــــــورا میخواهم...،تــــــــــــــــــو که هدیه خدایی

رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم، سرم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد.

تـــــــــــــــــورا میخواهم...،تــــــــــــــــــو که هدیه خدایی

رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم، سرم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد.

مشخصات بلاگ
تـــــــــــــــــورا میخواهم...،تــــــــــــــــــو که هدیه خدایی

کوچکـَتر باشـَد یا بزرگتر، چـه فرقــے میـکُـند؟
!بـایــَد آنقدر مــرد باشـَدکه پاےـ حرفـــَش بـماند تا به آرامشــ برسے!
وگرنه دهـان هَر نامردے بوے گند... "دوسـتـت دارمـــ"های
الـــکــــےمـیدهــَد...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلم خواست» ثبت شده است

نمی گویم فراموشم مکن

نمی گویم فراموشم مکن هرگز،ولی گاهی به یاد آور، رفیقی را که می دانی نخواهی

رفت از یادش

داشتم فکر می کردم به ماندن و رفتنت،

نفهمیدم چه شد ... دیدم رفته ای!

بعد یک دفعه دلم خواست همه ی باورهای تلخم را بریزم دور؛

"عشق در نرسیدن است. با وصل، عشق می میرد."

نفرین به باورهایم!

بعد یک دفعه دلم خواست همه ی فاصله ها را پاک کنم؛

"همیشه فاصله ای هست"

نفرین به فاصله!

بعد نگاه کردم دیدم، چه تنها شده ام. دیدم چه قدر دلم هوایت را کرده است.