تـــــــــــــــــورا میخواهم...،تــــــــــــــــــو که هدیه خدایی

رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم، سرم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد.

تـــــــــــــــــورا میخواهم...،تــــــــــــــــــو که هدیه خدایی

رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم، سرم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد.

مشخصات بلاگ
تـــــــــــــــــورا میخواهم...،تــــــــــــــــــو که هدیه خدایی

کوچکـَتر باشـَد یا بزرگتر، چـه فرقــے میـکُـند؟
!بـایــَد آنقدر مــرد باشـَدکه پاےـ حرفـــَش بـماند تا به آرامشــ برسے!
وگرنه دهـان هَر نامردے بوے گند... "دوسـتـت دارمـــ"های
الـــکــــےمـیدهــَد...

۲۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

خیلــی دوســـــــــــــت دارم عشقــــــم

دستانت رو دور گردنم حلقه کن این دوست داشتنی ترین شالگردن شب های سرد من است ؛ باور کن .


عاشق بودن...

دوست داشتن...

فقط به حرف نیست...!

مرد میخواد...! جنم میخواد...!

دوست داشتن اونه که...

تو شلوغی و خوشیت... بازم به یاد عشقت باشی...

دوست داشتن اونه که...

بخاطر عشقت... از خوشیت و دوستات بگذری

تا به عشقت ثابت کنی که فقط کنار اون خوشی...

دوست داشتن اونه که...

وقتی عشقت تنهاست... دلش پره...

مریضه... حال و اوضاعش بده...

کنارش باشی...!

دوست داشتن اونه که...

اگه دیدی صداش گرفته...

اگه دیدی صداش غم داره...

تو حالت بدتر شه و نگران باشی...!

دوست داشتن اونه که...

درکش کنی... چکش کنی...!

غیرت بذاری واسش...!

ده بار زنگ بزنی بهش...!

نگرانش باشی... تا بفهمه که مهمه!

آره دوست داشتن اینه...

مرد میخواد...!!!مرد

اگر مرد نشدی... پس بکش کنار!!!

(هستم تا جان فدایت کنم)
(بمان تا جان را قربانت کنم)

www.keyvan-67.blogfa.com



خوشــــــــــبختی داشتن کســـــی ست


که بیشـــتر از خـــودش


تــ ــ ــ ــ ــو را بــخواهد


و 


بیشـــتر از تــ ـ ـ ـ ـــو


هیـــــ♥ــــــچ نخواهد


و


تــــــ♥ــــو ...


برایش تـــ ــ ــ ــمام زندگی باشی ...

زندگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

بودن هم بودن های قدیم ، نه اینترنت بود،نه تلفن ، فقط ی نگاه بود،

روبرو چشم در چشم ... 

به همین خلوص ...

به همین کیفیت ...

 به همین سادگی

هعی...!

امشب  دوباره دیدمت.
چه زیبا شده بودی.
امشب دوباره دیدمت.
برق چشمانت مرا ربود.
امشب دوباره دیدمت.
لحن صدایت چه دل نشین بود.
امشب دوباره دیدمت.
لبخندت چه زیبا تر شده.
چهره ی معصومانه ات را دوست دارم.
دوستت دارم. 
کاش دوباره ببینمت.

گاهی خیال میکنم از من بریده ای!
بهتر زمن برای دلت برگزیده ای!
از خود سوال میکنم ایا چه کرده ام؟
در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟
فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم!
گویا از این نمونه مکرر شنیده ای!
از من عبور میکنی و دم نمیزنی!
تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای!
یک روز می رسد که در اغوش گیرمت!
هرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای!
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری

که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند ؟ 
 
و من به اندازه ی تمام روزهای کم بودنت تو را ببویم و در این زمان متوقف... 
 
سالها در آغوشت زندگی کنم بی ترس فرداها ؟

 

                                          نه اینکه دردی نیست،
گلویی نمانده برای فریاد ...
شده ام حاجی فیروزی پر از فریاد درون و لبی خندون ...

بــَرای تــُو


بــَرای چشمهایت


بــَرای مـَن


بــَرای دَردهــایـَم !


بــَرای مـا


بــَرای این هـَمه تنهــایی


ای کـاش خــُـــدا کاری کــُنـَد
...