یا اما رضا
آقا دلم برات تنگ شده برای اون صحن سرات
برای این که بازم کنار باب رضا بشینم و گریه کنم و بگم که تنهام...
این متن (پایین)از خودم نیست اما خیلی خوشم امد(بادلم بازی کرد):
دیری ست دلم را به شما داده ام..باشد که نگاهی کنید و مرهم وجودم باشید...
نگاهتان را لمس کردم همچون معجزه ای که دلم را زیر و رو کرد...
مرهم بودنتان را فهمیدم آن زمان که دیدم وجود آتش گرفته ام به لطف نامی از شما
مامنی از آرامش شد...
آقا جان....
مگر عاشقی گناه است؟...
اگر نه پس جرم من چیست؟...
دیگــــــر نمیتوانمـــــ جوابـــــــ دلمـــــ را بدهمــــ...
دیگر نایی برایم نمانده...
اگر به آدم شدن من دل خوش کردید من که چشمم آب نمی خورد...
من که حرم نیامدم پس لااقل شما مرا با خود ببرید...
آقا جان...
یعنی می شود روزی به همه این بی قــراری ها بخندم
و ساده از کنارشان بگذرم؟...
می شود من هم....
----
امشــــــب ؛
نه هــــوا خـــراب است ،
نه حـــواســــم پرتــــــ است ،
و نه کسی دلـــم را شکســــتـه...
فقـــــط ....
تمام مــــن
هـــوای کـــمـــی از "تـــــــــو" را دارد
❉ السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ❉